رهارها، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

دخترم رها

16 ماه شيريني

شيريني زندگي من و بابايي 16 ماهگيت مبارك نازنينم . چند روز پيش داشتم عكساي كوچولوييتو مي ديدم دلم واسه اون روزا تنگ شده  با اينكه تو اين مدت خيلي اذيت شدم چون تو خيلي گريه مي كردي و من هميشه دست تنها بودم .مي تونم ادعا كنم كه تو رو به تنهايي تا اينجا رسوندم و هيچ كس كمكم نكرد . ولي با تمام اين اوضاع دلم مي خواد يه بار ديگه به دنيا بيايي و من دختر كوچولوي 2كيلو و 950 گرميمو بغل كنم چقدر زود گذشت و من نفهميدم چي شد . راستي يه خبر خوب : بعد از اينكه توي 9 ماهگي 8 تا دندون داشتي ديگه واسه يه چند ماهي رفتي تعطيلات حالا دوباره صدفا دارن در ميان امشب دندون نهم از بالا رو احساس كردم واي خدا دندون آسيايي هاي پايين هم كه قلمبه كردن. زرد ...
26 دی 1390

مسئوليت مهم

نازنينم بابايي يه مدتيه كه يه مسئوليت مهم و سنگين رو به عهده گرفته و اون هم دادن داروهاست مثل شربت آهن ، زينك و مولتي ويتامين كه اين چند روز كه سرماخوردي داروهاي ديگه هم اضافه شده مثل شربت ديفن هيدرامين آنتي بيوتيك و استامينفن .به قول بابا مصطفي به اندازه يه شام به تو دارو مي ده. هر شب قبل از خواب بابايي بغلت مي كنه و مي شيني روي كابينت آشپزخونه و با همكاري تمام داروهاتو مي خوري .عزيزم من قربونت برم كه اين همه مهربوني البته بگم اين حركت اگه توسط من انجام بشه تو اصلا همكاري نمي كني. ...
22 دی 1390

اولين سرماخوردگي

هميشه به خودم افتخار مي كردم كه اينقدر خوب ازت مراقبت كردم تا حالا سرما نخوردي و كلي ادعا داشتم اما وقتي صبح دوشنبه آب بيني تو ديدم كه سرازير شده فهميدم كه دوره افتخارات من هم به پايان رسيده عزيز دلم . نازنينم بابايي باهات منطقي صحبت مي كنه و توي دماغت قطره مي ريزه و همش مشغول تمييز كردن دماغته كه اين كار از عهده من بر نمي ياد ولي تو با بابايي خوب همكاري مي كني خلاصه يه كاري واسه بابايي پيدا شده فقط كافيه تو از كنارش رد بشي خيلي سريع به دام مي يوفتي . واي عزيزكم شب سه شنبه كه تا صبح نتونستي بخوابي چون دماغت پر بود و نمي تونستي نفس بكشي قربونت برم كه همش ناله كردي . ديشب من تا صبح از گلو درد نتونستم بخوابم انگار بد جوري سرماخوردم ...
21 دی 1390

چهره جذاب

اين لقبو يه آقاهه كه نمي شناختيم  تو مهموني پنجشنبه بهت داد اون معتقد بود كه تو چهره جذاب مهموني هستي. فدات بشم ماماني كه اين قدر مهربوني و دستاتو مي گيري بالا  مي خواي بغل همه بري و همه رو بوس ميكني. رها خوشگلم الان چند روزيه كه من و بابايي رو كاملاً ارادي صدا مي زني وقتي جلو چشمت نيستم دنبالم مي گردي و مي گي ماما ماما ماما  قربون اون صدات برم كه وقتي صدام مي زني از ته دل ذوق مي زنم و مي گم جوووووننم و تو چون خوشت مي ياد دوباره مي گي ماما و مي خندي و منم محكم ماچت مي كنم . عزيز عروسكي من  الان چشم، گوش، بيني و دست و پا رو مي شناسي هر كدوم رو مي گم دست مي زاري روش. مي گم رها : پا بالا ،پاتو مي بري بالا و با ذوق مي گي پاااا paa...
17 دی 1390

باخاسياي پوسي پوسي پوسي يا يي يا

والا چي بگم !!!! من هم نمي دونم معنيش چي مي شه .اين كلمه از تخيلات بابايي سر زده و توضيحي كه بابا مصطفي در موردش مي ده اينه كه اين يه مقامه كه به هر كسي داده نمي شه بايد حتما مراحل سخت و سنگينشو پشت سر گذاشته باشي كه به اين مقام برسي مثل مقام ( دوك ) كه به شاهزاده انگليس دادند . خلاصه رهايي از وقتي كه به دنيا اومدي بابايي اين مقامو بهت داده و الان تو به بالاترين درجه يه باخاسي رسيدي  بعضي وقتا بابايي معتقده كه تو ديگه يه باخاسي شدي و ما ديگه هيچ كاري نمي تونيم برات انجام بديم . واي قند عسلم من وقتي مي خوام برم حموم جلوي در وايستادي ،دستاتو مي گيري بالا كه من لباستو در بيارم بعد خيلي خوشحال توي وان آب بازي مي كني. موقع بيرون ...
7 دی 1390

سالگردازدواج

جمعه85/10/1 يه روزي برفي و سرد من و بابايي زندگيه گرم وبهاريمون و شروع كرديم . جمعه 89/6/26 خدا تورو به ماداد و تو با اومدنت گرماي زندگي ما رو هزار برابر كردي رهاي كوچك من . اين دومين سالگرد ازدواجمون كه تو كنارمون هستي. خدايا سپاس كه ما رو اينقدر دوست داري. ما پنجمين سالگرد عشقمونو 3 تايي جشن مي گيريم .        ...
1 دی 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم رها می باشد